تفاوت معاملهگر و تحلیلگر
تفاوت زیادی بین یک معاملهگر و یک تحلیلگر بازار وجود دارد. تحلیلگران به کشف حقایق میپردازند و معاملهگران به مدیریت ریسک. این دو مجموعه مهارت یک دنیا از هم فاصلهدارند. تجربهام ثابت کرده افرادی که سعی میکنند در عین معاملهگر بودن، تحلیلگر هم باشند معمولاً در محکم گرفتن هر دو سمت ریسمان شکست میخورند.
● یک تحلیلگر و یک معاملهگر توانایی همکاری با یکدیگر را دارند، اما قطعاً نقش آنها متفاوت است. یک معاملهگر پول به بازار تزریق میکند و عملکرد خود را بهسادگی اندازهگیری میکند؛ اما هدف اصلی یک تحلیلگر درک و کشف آن چیزی است که ممکن است در بازارها رخ دهد. او حقایق را اندازهگیری میکند.
● یک تحلیلگر قضاوت اشتباه خود را «ضعف بازار» مینامد. { این سهام پتانسیل سود بالائی داره، ولی بازار بهش توجهی نمیکنه}
● یک معاملهگر هنگام اشتباه، معاملۀ خود را میبندد و به سمت فرصت معاملاتی بعدی حرکت میکند. امیدوارم آسیب کمی دیده باشد!! اشتباه، فرض اساسی برای یک معاملهگر است. یک معاملهگر زمانی که اشتباه میکند و از بازار خارج میشود، مایل است بهاشتباه خود اعتراف کند؛ اما تحلیلگر به موقعیت معاملاتی بازکردۀ خود میچسبد تا فقط نشان دهد که درست گفته است!!! {من گفته بودم اینطوری میشه، شما گوش نکردی!}
● یک معاملهگر باید به هر هشداری واکنش نشان دهد و قواعد معاملاتی او میگوید: به اخبار توجه کن. بسیاری از تحلیلگران با بازار همراه میشوند و بهجای تلاش برای کسب سود در تلاشاند تا حرف خود را به اثبات برسانند.{ وقت بسیار زیادی را برای یادآوری پیشبینیهای درست خود به دیگران صرف میکند}. به همین دلیل آنها معاملهای زیان ده را برای همیشه نگه میدارند. چراکه خروج آنها از معامله با زیان، آنها را مجبور به اعتراف اشتباهشان میکند!!! {من مطمئنم این سهام برمی گرده! حتی اگر 50% درصد دیگِ بریزه من بفروش نیستم، چون به این سهم و تحلیل خودم ایماندارم}
● تحلیلگران به مطالعۀ صنایع، شرکتها و شرایط اقتصادی میپردازند. معاملهگران (حداقل بیشتر معاملهگران)، به مطالعۀ رفتار قیمتها میپردازند و کمتر به قیمت شرکت اهمیت میدهند. {گاهی اوقات سهام یک شرکت زیان ده 3 برابر میشود و سهام یک شرکت سود ده یک سوم. مطمئناً برخی از تحلیلگران (بهخصوص تحلیلگران بنیادی) در آن سهام زیان ده به هزاران علت وارد نمیشوند و فرصت کسب سود را از دست میدهند}
● هنگامیکه یک تحلیلگر نظر خود را در مورد سهام یا وضعیت کلی بازار تغییر میدهد، آن را «تجدیدنظر در پیشبینی با توجه به تغییر عوامل بنیادی» نام مینهد. وقتیکه یک معاملهگر دیدگاه خود را در مورد دادوستد تغییر میدهد، آن را «انعطافپذیری برای حفظ سرمایه و بقا» خطاب میکند.
من یک چارتیست کلاسیک هستم. من به نمودارها بهعنوان یک ابزار معاملاتی نگاه میکنم، نه روشی برای پیشبینی قیمتها. من باور نمیکنم که نمودارها بتواند آیندۀ قیمت را دقیقاً پیشبینی کند. من معتقدم که نمودارها میتوانند فرصتهای منحصربهفردی با نسبت بازده بالقوه به ریسک اندک فراهم کنند. به نظر من این تنها ارزش واقعی نمودارها است. ایدۀ ایجاد سناریوهای بزرگ اقتصادی مبتنی بر یک نمودار کاملاً مضحک است.
واقعیت این است که بسیاری از آرایشهای نموداری بهخصوص الگوهای نموداری با مدتزمان کوتاهتر به موفقیت مطلوب نمیرسند. به همین علت است که بسیاری از معاملهگران تازهکار از نمودارها استفاده میکنند و پس از مدتی ادعا میکنند که نمودارها کارایی لازم را ندارد.
الگوهای نموداری ناکام میشوند و ظاهر آنها تدریجاً به الگوهای نموداری جدید و بزرگتر بدل میشود و این اتفاق دوباره و دوباره و دوباره رخ میدهد. من این روند را «بازتعریف نمودار» نام نهادهام. مدت همۀ الگوهای نموداری عظیم از 6 تا 12 ماه است که از دهها الگوی روزانۀ کوتاهمدت و صدها الگو با مقیاس زمانی کوچکتر که عمدتاً شکستخوردهاند ساختهشده است. درنهایت یک الگوی نموداری بالغ میشود و یک فرصت بزرگ سودآوری فراهم میگردد. این فرصتی است که به دنبال آن هستم.
من به دنبال نمودارهای خاص با نسبت بازده به ریسک 2 به 1، یا 4 به 1 یا حتی بالاتر هستم. من مطمئن نیستم که قیمت در روزها و هفتههای پیش رو چه عملکردی دارد؛ اما مطمئن هستم این نسبت بازده به ریسک نتایج مثبتی به ارمغان خواهد آورد.
یکی از موانع ذهنی یک معاملهگر تازهکار، ارتباط بین حقیقت یک بازار و کسب سود در یک عملیات معاملاتی است. این دو از هم منفصل هستند. توضیح این مفهوم اندکی دشوار است، اما همۀ سربازان خط مقدم این عرصه دقیقاً میدانند در مورد چه چیزی صحبت میکنم.
در آخر اگر از پیشبینی قیمتها احساس غرور و افتخار میکنید، پس معامله کردن بدرد شما نمیخورد. اگر اینچنین هستید، سراغ کاری بروید که شامل سفارشات خرید و فروش نباشد. شاید بتوانید بهعنوان یک تحلیلگر کار پیدا کنید.
در این مطلب نخواستم پا را از تفاوت بین معاملهگر و تحلیلگر فراتر گذارده و به تفاوت بین تحلیلگران بنیادی و تکنیکی بپردازم و ایرادات عمدۀ آنها نظیر تعصب، تکبّر و خودرایی را نقد کنم! اما در مقدمۀ کتاب دایرهالمعارف الگوهای نموداری – توماس بولکوفسکی تلویحاً به بخشی از آنها اشارهکردهام! هدفم هم نقد یکجانبه و یکسویه نبود، لطفاً با ذهنی باز این مطالب را مطالعه فرمایید!
نویسنده : مهدی میرزایی